داستان خواندنی کشتی به گل نشسته
یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث میکردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدامیک نقش مهمتری دارند. بحث بهشدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند. قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را بهدست گیرد و ناخدا به اتاق مهندس کشتی برود. هنوز چند ساعتی از جابهجایی نگذشته بود که ناخدا عرقریزان با سر و وضعی کثیف و روغنمالی بالا آمد و گفت: «مهندس سری به موتورخانه بزن. هرقدر تلاش میکنم، کشتی حرکت نمیکند.»
سرمهندس فریاد کشید: «البته که حرکت نمیکند، کشتی به گِل نشسته است!»
منبع:
برگرفته از برگرفته از كتابماكسول، جان؛ 17 اصل كار تيمي
dastan.blogtarin.com
پذیرش درمانگاه: 52343300-071 ( 8 خط) شماره داخلی : 101 یا 117 یا 118
آزمایشگاه: 52330606- 071
مدیریت: 52334034 - 071
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |